زَرنوشت

روزنوشت های زهرا مهاجری

زَرنوشت

روزنوشت های زهرا مهاجری

  • ۰
  • ۰

روزنوشت 8

مثل ایمانی که کفر شخص پیغمبر به بادش داده باشد...


پ.ن: امروز؛ روز جهانی بلایای طبیعی

میزگرد سه چهارساعته مان که پارسال چنین روزی با دکتر زارع عجیب و غریب، دکتر شعاعی بدبین و کمی بداخلاق، دکتر تقی زاده آرام و متین و دکتر ترابی مودب برگزار شد را اینجا بخوانید. اگر همه اش را توانستید بخوانید جایزه دارید :)

  • زهرا مهاجری
  • ۰
  • ۰

روزنوشت 7

از امشب شبکه های اجتماعی پر می شود از "پاییز امده ست که مرا مبتلا کند" و " پاییز آمده ست که خود را ببارمت" و " پاییز بهاریست که عاشق شده است" و "پاییز پادشاه فصل هاست" و ... آن هم زیر عکس های خوش رنگ و لعاب از پاییز.

اما برای من پاییز، چیزی نیست جز غروب های زودرس دلگیر و مرگ برگ هایی که همین شش ماه پیش دنیا آمدنشان را جشن گرفتیم...

هر سال این سه ماه که می گذرد، جشن می گیرم جان سالم به در بردن و دق نکردنم را!

  • زهرا مهاجری
  • ۰
  • ۰

معتقدیم خاتم پیامبران، حضرت محمد(ص) بود و بعد از او، نبی دیگری از سوی خدا نیامد. 

اما فرستاده های خدا تمام نشدند. هر روز یکی از این رسولان کوچک و بزرگ بر یکی نازل می شود تا معجزه کند و نجات بدهد... 

امروز، روز فرستاده شدن یکی از رسولان خداست. و ان یکاد بخوانید و ...

  • زهرا مهاجری
  • ۰
  • ۰

روزنوشت 6


گفت: می دونی اینا که دارن می میرن و می دونن که دارن می میرن، چطوری می شن؟

گفتم: نه!

گفت: یه آرامش بدی توی وجودشون میاد. نگاهشون بدجوری آرومه. خیلی آروم نگاهت می کنن. نابود می کنه آدمو این آرامش...



پ.ن: آرامش همیشه خوب نیست. از آرام شدن های یکدفعه ای بترسید!

  • زهرا مهاجری
  • ۰
  • ۰

روزنوشت 5

تقریبا هیچ سالی برنامه ماه عسل را نمی بینم. امسال هم همینطور. امشب خیلی اتفاقی نشستم پای برنامه. کلیدواژه ای هم که سنسورهایم را برای دیدن برنامه حساس کرد، "اعدام قاچاقچی مواد مخدر" بود.

شاید برای کسانی که در جریان قانون اعدام به خاطر قاچاق مواد مخدر نیستند، خیلی از ریزه کاری هایی که در حرف های روح الله و رییس زندانش وجود داشت به چشم نیاید؛ اما برای کسی مثل من که روی این موضوع کار کرده و بدون پیش فرض قبلی و صرفا طی تحقیقات به این نتیجه رسیده که قانون فعلی اعدام حتما و حتما باید تغییر کند، حاوی نکات زیادی بود.

نشستن پای حرف خود متهمان و خانواده هایشان، و همچنین نگاهی به آمارها نشان می دهد که درصدبالایی از کسانی که در این رابطه دستگیر می شوند، واسطه ها و حامل های جزء هستند و مجازات اعدام به هیچ وجه نتوانسته از تعدادشان کم کند و بازدارندگی لازم را داشته باشد.

در این که این جرم، یعنی حمل مواد مخدر به هیچ عنوان جرم کوچکی نیست و هر کدام از این افراد می توانند جان خیلی از آدم ها و سرنوشت خیلی از خانواده ها را به خطر اندازند، شکی نیست اما بررسی ها نشان می دهد که اعدام حاملین، بیشتر شباهت به گرفتن ناخن های هیولای چند دست و پا و چند سر مواد مخدر را دارد نه گرفتن جان این موجود خطرناک.

این مصاحبه طولانی را در همین رابطه بخوانید؛ خصوصا آن قسمتی که خواهر یکی از محکومان به اعدام درباره خودش و خانواده اش و برادر محکومش حرف می زند...



پ.ن: لااله الاانت، سبحانک انی کنت من الظالمین...

  • زهرا مهاجری
  • ۰
  • ۰

روزنوشت 4

مجموع چه غم دارد

از من که پریشانم!


پ.ن 1: مروح کن دل و جان را...

پ.ن2: مرسی محسن؛ بامت بلند!


  • زهرا مهاجری
  • ۰
  • ۰

روزنوشت 3


مجروح وفا، بی اثر زخم شهید است...

بیدل جانم



پ.ن: ما به خرداد پر از حادثه...نه! هنوز عادت نکردیم!
  • زهرا مهاجری
  • ۱
  • ۰

روزنوشت2

و زندگی این است

نسیم

و برکه

و آهوی تشنه خیره به ماه

و ناگهان تمساح!

  • زهرا مهاجری
  • ۱
  • ۰

روزنوشت1

با تو عزیز مرغ آمینم...


پ.ن: دو رقمی شدنت مبارک

  • زهرا مهاجری
  • ۱
  • ۰

"آی میچیگین" نامه 1

می دود و خط کش آبی سی سانتی اش را می آورد. می نشیند روبرویم.

 می گوید: یعنی این قدی؟ 

می گویم: تقریبا.

خط کش را کمی خم می کند و نگاهش می کند. 

زیر لب می گوید: "داره بزرگ می شه" و می رود توی رویا...


  • زهرا مهاجری