زَرنوشت

روزنوشت های زهرا مهاجری

زَرنوشت

روزنوشت های زهرا مهاجری

  • ۰
  • ۰

📚 در روزنامه معمول نبود خانمها شب در تحریریه بمانند، امااین روال، پس از مدتها بحث و گفتگو با سردبیر شکست. اولین شبی که نوبت من بود، ساعت یازده تلفنزنگ زد. از زندان قصر بود.گفتند قرار است چند نفررا اعدامکنند. برام جالب بود با کسانی که چند ساعت دیگر اعدام می شوند صحبت کنم...

مثل خبرنگارهای دیگر رفتم سراغ آن ها و با تک تکشان صحبت کردم. قیافه یکی از آن ها ناجور بود. به او عباس گاوکش می گفتند. ترس سرش نمی شد. یک لات تمام عیار بود. می گفت: باهاس به اینجا می رسیدیم...

پیش از پیروی انقلاب در انگلیس بودم و درس میخواندم. از آن جا به فرانسه رفتم و با امام خمینی روبرو شدم. فرصتی شدتا به صورت سوال مکتوب ازامام بپرسم ورود یک زن به وادی خبرنگاری درست است یا نه؟ امام هم جواب دادند: مشروع است به شرط رعایت حجاب...


📚کتاب خبرنگار جنگی بر اساس خاطرات مریم کاظم زاده، همسر شهید وصالی، از پیش از آشنایی با شهید تا بعد از شهادت او نوشته شده...

  • ۹۶/۰۴/۱۷
  • زهرا مهاجری

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.